دل نگرانی
همیشه فکر میکردم زمانی ک طاعون و وبا به مردم کشورم حمله کرد ، چه شکلی بوده؟ حتی موقع خواندنش در تاریخ بغض عجیبی میگرفتم ، به مادرهایی فکر میکردم که بچه هایشان مثل گل مقابل چشمانشان پرپر میشدند، به کودکانی فکر میکردم که بی سرپرست شدندو معلوم نشد در آن روزگار سخت با وجود مریضی و قحطی چه بلایی سرشان آمد….
حالا این روزها را که میبینم بیشتر یاد آن ایام میکنم، دلم از غصه هم وطنانم که درگیر این ویروس ناشناخته شدند ، به درد میاد:|
دلم از غصه دکترهاو پرستارهایی که با کمترین امکانات به مبارزه با این هیولای میکروسکوپی رفتند ، از غم پدرهایی که منتظر شب عید بودند تا کمی رونق در کسب و کارشان بیاید و بتوانند اندکی طعم آسودگی را بچشند، از غصه کارگرهای روز مزدی که الان بدون حقوق و بیمه خانه نشین شدند….
ما قبل از این ویروس هم غم و غصه های زیادی داشتیم؛ اوضاع بد اقتصادی و معیشتی به اکثر مردم فشار میاورد ؛ خیلی از پدرها همیشه شرمنده خانواده هایشان بودند، اما الان اوضاع خیلی وخیم تر شده، جوری که همه ما دوست داریم برگردیم به ماههای قبل و با آرامش عزیزانمان را ببوسیم و در آغوش بکشیم…
خدایا!!! توان این ملت تمام شده؛
سالهاست مردم سرزمینم با سیلی صورتشان را سرخ نگه داشتند؛ سالهاست ترس از تحریم و سیل و زلزله و…همراه همیشگی ما بوده؛ خودت به فریادمان برس…
*خدایا!!!
نکند تو نیز ما را در لیست سیاه قرار دادی که بارانت به جای رحمت ؛ ویرانی به بار میاورد!!!
تو قادر مطلقی؛ نگذار در این روزهای پایانی سال هیچ مادری کنار تخت فرزند بیمارش باشد؛نگذار هیچ فرزندی طعم بی مادر شدن را بچشد؛ نگذار در این روزهای آخر سال هیچ پدری کسب و کارش تعطیل و شرمنده خانواده اش باشد…
ما اشتباه کردیم!!قدر داشته هایمان را نمیدانستیم؛ ما راببخش و دعاهای پدران و مادران سرزمینم را به اجابت برسان…*